loading...
آخرین ایستگاه
سنگر اطلاعات


مرتضی شجاعی بازدید : 732 سه شنبه 05 شهریور 1392 نظرات (3)

حسین نامجو باغینی اولین فرزند خانوادة مذهبی علی نامجو و صغری خانم بود که در شهر باغین متولد شد .  پدرش  کشاورز بود و با زحمت بسیار مخارج خانه را اداره می کرد .
حسین پس از گذراندن دوران طفولیت وارد مدرسه شد . در آن ایام  زندگی بسیاری از مردم با فقر و تنگدستی سپری می شد . به طوری که حسین پس از گذراندن دوران تحصیلی ابتدایی به دلیل مشکلات مالی درس را رها  کرد  و  در کارگاه سفالگری مشغول به کار شد . با  تلاش و جدیت در محیط کار به سرعت در کارش ترقی کرد.  وی  توانست در نوجوانی کارگاهی مستقل دایر کند . او چند سال بعد که جوانی برنا شده بود ، با همّت و تلاش بسیار و لطف خداوند کارش را ارتقا  بخشید و موفق به احداث کارگاه آجر پزی در شهرستان کرمان شد و توانست زندگی خود را سر و سامانی بدهد . حسین  بر این اعتقاد بود که باید به فقرا کمک کرد و با تمّکن مالی متوسطی که داشت . همیشه در امور خیر پیش قدم بود .  سرانجام در سال 1336 با یکی از دختران فامیل به نام زهرا ازدواج کرد . مراسم ازدواج آنها در نهایت سادگی برگزار شد . آنها زندگی مشترک خود را در شهرستان کرمان آغاز کردند .
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی ، دشمن اقدام به انهدام کارخانه ها و پالایشگاههای نفت کرد که این امر سبب شد سوخت مورد نیاز کوره ها به پایین ترین سطح برسد و عملاً باعث تعطیلی بسیاری از کارگاهای سوختی شود .  اینجا بود که حسین به شغل رانندگی روی آورد و سرانجام در سال 1360 به ندای امام لبیک گفته و به سوی جبهه ها شتافت و به عنوان راننده آمبولانس به فعالیت پرداخت . کار عمدۀ او در جبهه  حمل مصدومین و مجروحین  بود تا اینکه عملیات فتح المبین پیش آمد . ایشان چندین بار برای حمل مجروحین به خط مقدم جبهه رفت و لحظاتی را با فرازندانش که در خط مقدم بودند ، گذراند و خداحافظی کرد . در مسیر برگشت از خط مقدم خودرو  او مورد اثابت خمپاره قرار گرفته و شهید برای همیشه مفقود و در کنار دیگر شهدای گمنام قرار گرفت . او پنج فرزند را به عنوان خدمتگزار جامعه اسلامی به ودیعه گذاشته که یکی از آنها – ماشالله نامجو - بعد از مدت کوتاهی کوله بار شهادت را بربسته و به او ملحق شد .

 

منبع مطلب : کتاب وصیت در آخرین ایستگاه

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط رسول شجاعی در تاریخ 1392/10/12 و 12:42 دقیقه ارسال شده است

لینک شدی برادر
ببخش دیر شد
اینترنت نبود
البته هنوزم نیس ولی خب/.......

این نظر توسط حسین نامجو در تاریخ 1392/07/23 و 9:04 دقیقه ارسال شده است

سلام میشه بخاطر تشابه اسم مارو فردای قیامت شفاعت کنه؟

این نظر توسط elaghi در تاریخ 1392/07/03 و 9:16 دقیقه ارسال شده است

ما همیشه مدیون شهدا هستیم .
کسانی که در سخترین شرایط بدون هیچ شکایتی به پاسداری حریم کشورمان خود را مکلف می دانستند و از جان و مال و ناموس و ارزشهای این سرزمین دفاع کردندسپاس از توجه تان به شهدا ...
یادشان گرامی
پاسخ : سلام
ممنون از شما


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام. این وبلاگ متعلق است به آنانی که دعا داشتند ادعا نداشتند ، نیایـش داشتند نمایش نداشتند ، حیا داشتند ریا نداشتند ، رسم داشتند اسم نداشتند. متعلق است به شهیدی که میگوید بگذارید گمنام باشم که به خدا قسم گمنام بودن بهتر است از اینکه فردا افرادی وصایایم را شعار قرار دهند و عمل را فراموش کنند. اکثر مطالب این وبلاگ برگرفته از کتاب وصیت در آخرین ایستگاه میباشد. ------------------------------------------ مـــادرم زمـانــی کـــه خبـــر شهـــادتــم را شنیــدی گــریــه نــکن، زمـان تشیــع و تـدفینــم گــریــه نــکن، زمــان خــوانــدن وصیـــت نــامـه ام گــریــه نــکن؛ فقـط زمـانی گـریــه کـن کـه مــردان مـا غیــرت را فـرامــوش می کننـد و زنـــان مــا عفـت را *شهیـد سعیـد زقـاقـی* ------------------------------------------ گروهی مرگ را در آغوش گرفتند و شهید شدند؛ و ما را مرگ در بر گرفت و مردیم
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    قالب وبلاگ را چگونه می بینید
    آمار سایت
  • کل مطالب : 20
  • کل نظرات : 26
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 27
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 295
  • بازدید ماه : 138
  • بازدید سال : 15,652
  • بازدید کلی : 99,240
  • کدهای اختصاصی

    ساعت فلش مذهبی وصیت شهدا ذکر روزهای هفته اوقات شرعی
    دعای عظم البلا جنگ دفاع مقدس