خدایا ! با نام تو آغاز می کنم و برای تو قلم را به نگارش در می آورم . نگارش از وجودم جاری می گردد . اگر رضای تو در دلم نباشد ، هیچ است و پوچ . در سنگر کوچک در کلبه ای محقر به روی هور بزرگ باتلاق عظیم حکایت از مردانی می کنم که به خاطر خدا دست از هر چیز شسته و سر خود را به خدای خویش عاریه سپرده اند ، چهرة بشاش و زیبای این رزمندگان انسان را به یاد قاسم ابن الحسن( ع ) می اندازد . چهرة پر طراوت و بوی خوش رزمندگان حکایت از فداکاری های علی اکبر امام حسین ( ع ) می کند . آواز پرندگان مهاجر صدای موج آب ، آواز دلنشین و صوت دعا و قرآن جان بر کفان ، خاطره های شیرین را در قلب انسان جان می دهد ؛ خدایا ! اینها چه کسانی هستند از کجا آمده اند ؟ به دستور که آمده اند ؟ به کجا می خواهند بروند ؟ فکر و هدفشان چیست ؟ به خاطر چه اینقدر شهامت و فداکاری به خرج می دهند ؟
چه غروب زیبایی بود آن روز وقتی که سوار بر قایق کوچک شدم و پارو زنان به طرف کلبة دوستانم می رفتم . چشمم به یک قایق افتاد ، روز اول فروردین سال 1365 بود . راستی این قایق از آن کیست ؟ از کجا می آید ؟ چهره های قشنگ آنها هنوز گرد و غبار از سر و رویشان پاک نشده بود .
این گلهای گرد گرفتةکدام بوستانند که اینطور عاشقانه به سوی کلبه محبوب می روند ؟ به هم رسیدیم ، سلام کردیم . بچه ها طوری یکدیگر را نگاه می کردند ، چقدر تماشایی بود چهره شان . سرا پای این عزیزان غنچه های نوشکفته ، این زاهدان شب و دلیران روز .
فرمانده می گفت : می خواهد سنگر را عوض کند بچه ها را ببرد و عدّه ای تازه نفس را جایگزین آنها کند . راستی همین طور بود . عزیزان به درون کلبه ای به نام فلاح آمدند . خیلی دلم می خواست با این رزمندگان آشنا شوم . خلاصه بعد از دو سه روز وقت کردم و آمدم پیش این نونهالان . روحیه ای خوب داشتند . اکثر آنها دانش آموز بودند . خیلی چهره های جوان بودند و دوست داشتنی و با ابهت و با وقار چون یک مرد با تجربه وارد صحنه کارزار شدند . کسی نبود که به این ها بگوید واقعاً کیست که این طور شما را به این محل کشانده و این روحیه را از کدام سردار فرمانده ای آموخته اید . صدای زمزمه گلوله های تیر بار دشمن و آهنگ آن در میان آبها و پیچیدن موج و صدای خمپاره های دشمن بچه ها را بیشتر آماده می کرد . جوش و خروش این عزیزان تحسین برانگیز بود ، چون ماهی در میان آب به این سو و آن سو می پریدند ، همیشه صحبتشان از تیراندازی و پاتک و عملیات بود ، مثل اینکه کاملاً خود را آماده ساخته بودند . واقعاً نشستن با این عزیزان لذت دارد ، شوخی ها و خنده هایشان ، حرکات و رفتارشان ، غذا خوردنشان و خوابیدنشان تمام خاطره است . خدایا ! این گلهای جوان را برای گلستان رنگین اسلام ، حفظ کن . این لاله های خونین را برای زیارت و عطر آگین کردن حرم امام حسین ( ع ) شاداب کن . پروردگارا ! این عاشقان راه ابوالفضل را در کنار قبر ابوالفضل با وضویی دل انگیز در میان دجله و فرات جایی که ابوالفضل به شهادت رسید ، برای زیارت سرورشان سردار شجاع و غیرتمند صحرای نینوا محافظت بفرما .
بار الها ! دلهای پر از گرد و غبار و چشم های پر گناه ما و همه رزمندگان را به جان فرمانده واحدشان امام زمان منّور فرما ، رهبر پیر و پرتوان ما را ، آن ماه جماران در پناه خود حفظ بگردان .
والسلام علیکم 11 /1 /1365